چرا همه ما خوش شانسيم؟

روانشناسي كاربردي

چرا همه ما خوش شانسيم؟

۱۰ بازديد

 سلامت نيوز: در جلسه اول ويزيت روانشناسي و روانپزشكي، ما روانشناسان هميشه بايد شرح مبسوطي از زندگي و مشكلات مراجعان‌مان بگيريم.

به گزارش سلامت نيوز به نقل از آرمان ،يكي از سوالاتي كه بايد پرسيده شود و من هم هميشه مي‌پرسم، اين است كه تاكنون اين مشكلات به قدري غير قابل تحمل بوده كه به فكر پايان زندگي خود بيفتيد؟ آيا تا به حال به خودكشي فكر كرده‌ايد؟ اگر مراجع پاسخ دهد، بله، سوال بعدي را مي‌پرسم: آيا به راه‌هاي خودكشي هم فكر كرده‌ايد؟ و باز هم اگر بگويد بله، سوال بعدي: آيا تا به حال اقدامي هم كرده‌ايد؟ صرف نظر از اقدامات باليني و درماني بعدي كه بايد انجام دهيم، هميشه آن چند ثانيه آخري كه منتظر پاسخ فرد هستم، جرياني سريع از فكرهاي گوناگون از ذهنم مي‌گذرد.

چرا اين فرد به اين نقطه رسيده است؟ چگونه است كه حاضر است، يا دستكم به اين فكر است كه با پايان زندگي خود، بر رنج و مشكلاتش پاياني بزند؟ و من، به عنوان كسي كه شايد آخرين پناه اين فرد باشم، چه كمكي مي‌توانم بكنم؟ در خلال درمان‌هاي روانشناختي و علوم اعصاب كه روي فرد پياده مي‌كنم، جايي مي‌رسد كه در مقابل تمايل فرد به خودكشي، بايد استدلال كرد و دليل محكمي بر ضد اين تمايل و به نفع ادامه زندگي به وي داد. به تجربه ديده‌ام كه اگر فرد مقابل باورهاي مذهبي داشته باشد، استدلال متقابل در مقابل تمايل خودكشي كار سختي نيست. كافي است از برخي باورهاي ديگر مذهبي كمك گرفت و فرد را به چالش كشيد.

مي‌توان به راحتي به ناسازگاري خودكشي با باورهاي مذهبي‌اش اشاره كرد، به رنج بيشتري كه ممكن است، فرد پس از خودكشي بكشد و به نتيجه و عقوبت كار اشاره كرد. هرچند كار سخت، در مقابل فردي است كه باور مذهبي ندارد، يا دست‌كم استدلال‌هاي كمك گرفته از مذهب، جذابيتي برايش ندارد. در سال‌هاي اخير هم تعداد اين افراد، حداقل در ميان مراجعان من، به مرور زيادتر شده‌اند و واقعيت آن است كه در مقابل اين افراد نمي‌توان از ناسازگاري رفتار خودكشي و باورهاي آنها استفاده كرد. حتي گاهي مي‌بينم كه باور آنها و خودكشي، اتفاقا كاملا سازگار و در يك سو هستند و عملا جاي چنداني براي به چالش كشيدن فرد نيست. خب در مقابل اين افراد چه بايد بكنيم؟ آيا مي‌توان رهايشان كرد؟ البته كه نه. اينجا بايد چه كرد؟ در اين گونه موارد، به خصوص اگر فرد مقابل آدم علمي و نسبتا باهوشي باشد، از علم آمار و احتمالات و كمي هم زيست شناسي تكاملي كمك مي‌گيرم و استدلالي را برايشان مي‌آورم. اسم اين استدلال را گذاشته‌ام استدلال خوش شانسي وجود. ادامه اين استدلال را به شكلي كه معمولا اتفاق مي‌افتد، و با كمي ساده‌سازي، مي‌نويسم.

من: مي‌دانستي چقدر خوش شانسي؟

مراجع: اگر خوش شانس بودم اين همه بدبختي نداشتم كه.

من: ولي تو خيلي خوش شانسي.

مراجع: چرا؟

من: چون تو وجود داري. هستي. اين شانس رو داشتي كه به وجود بياي و زندگي رو تجربه كني

مراجع: چه ربطي داره؟

من: بزار يك مثال برات بزنم. فرض كن من برم بيرون وسط خيابون يه دايره بكشم و از تو بخوام كه شانس اينكه يه رعد و برق به اين دايره بخوره رو حساب كني. فكر مي‌كني اين شانس چقدر مي‌شه؟

مراجع: شايد يك بار در يك ميليون سال! و شايد يك بار در يك ميليارد رعد و برق در اين منطقه!

من: و شايد كمتر. درسته؟ خب حالا بيا شانس به وجود آمدن خود تو رو بررسي كنيم. در نظر بگير كه براي اينكه تو به وجود بياي، حتما بايد پدر و مادرت با هم ازدواج مي‌كردند كه كردند. اگر هر كدوم با فرد ديگري ازدواج مي‌كردند، بچه‌دار مي‌شدند، اما اون بچه ديگه تو نبودي. حالا از بين ميليون‌ها اسپرم پدرت و هزاران تخمك مادرت و ميلياردها حالت مختلفي كه در تركيب اين‌ها ممكنه تشكيل بشه، اون تركيبي برنده شده و به وجود اومده كه در نهايت شدي تو! در نظر بگير كه چند بچه ديگر مي‌تونست تشكيل بشه كه نشده ولي بليت به نام تو در اومده؟

مراجع: اوهوم!

من: در واقع احتمال و در نتيجه خوش شانسي تو باز هم بيشتر از اين حرف‌هاست، اگر يك نسل عقب‌تر بريم و پدر بزرگ و مادربزرگ‌ها رو هم در نظر بگيريم. واقعا اگر همه اين احتمالات و شانس‌ها رو براي اين كه تو به وجود بياي در نظر بگيريم، شايد به شانسي در حدود يك در هزارميليارد برسيم! اين شانس به مراتب و ميليون‌ها بار كمتر از شانس اصابت رعد و برق به دايره وسط خيابونه!

مراجع: درسته. ولي كه چي؟

من: همين قدم اول تو در رقابت با ميلياردها تركيب ديگه، شانس آوردي و برنده شدي. تو اين شانس رو آوردي كه به دنيا بياي، زندگي كني و تا اينجا برسي. همين شانس، همين بليت، مي‌ارزه به همه بدشانسي‌ها و مشكلات بعدي كه داشتي و خواهي داشت. زنده بودن تو، بزرگترين شانس تو هست. يك خوش شانسي محض و كامل. بنابراين اين شانس بزرگ رو نبايد به راحتي از دست بدي. نبايد اين بليت رو پاره كني و بندازي دور! بي‌خيال شدن اين شانس، و از بين بردن خودتم البته يك راه حله، ولي، خيلي راه حل گرونيه و كم فايده و نامعقول. كلي راه حل‌هاي ديگه است كه فايدش بيشتره و هزينش كمتر. دوباره اين شانس رو به خودت بده كه از شانس بزرگ اولت همچنان استفاده كني و راه حل‌هاي ديگر رو امتحان كني!

و اما نتيجه

مي‌دانيد معمولا بعدش چه مي‌شود؟ افراد فكر مي‌كنند. هميشه ديده‌ام كه چند ثانيه‌اي سكوت مي‌شود، فرد به فكر فرو مي‌رود و انگار كل زندگيش را، و حتي قبل از زندگيش را مرور مي‌كند. بعد اتفاق بزرگتر مي‌افتد: اميدوار مي‌شود. وقتي مراجع من، به‌رغم همه مشكلاتش، و با وجود تمايل شديدش به خودكشي، اميدوار مي‌شود، مي‌فهمم كه اتفاق مهمي در وي رخ داده است. به اهميت زندگي و زنده بودن پي برده است و به اهميت تلاش كردن تا جايي كه مي‌تواند. اين مراجع از نظر من نجات يافته است... درباره خودتان هم فكر كنيد: چقدر خوش شانس بوده‌ايد كه هستيد و يكبار از اين ديد هم به كل زندگي و زنده بودن نگاه كنيد. ديد قدرتمندي است، مگر نه؟

 منبع : سلامت نيوز

 

 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.