روان درماني

روانشناسي كاربردي

چطور در زندگي شادتر باشيم؟

۵ بازديد

سلامت نيوز: داشتن سبك زندگي سالم، مساله‌اي فراتر از تغذيه سالم و ورزش كردن منظم است. احساس كردن شادي و خوش‌بختي در زندگي روزمره مي‌تواند بر سلامت عمومي همه انسان‌ها، تاثير مثبت و خاصي بگذارد.

به گزارش سلامت نيوز به نقل از سايت سلام دكتر، داشتن سبك زندگي سالم، مساله‌اي فراتر از تغذيه سالم و ورزش كردن منظم است. احساس كردن شادي و خوش‌بختي در زندگي روزمره مي‌تواند بر سلامت عمومي همه انسان‌ها، تاثير مثبت و خاصي بگذارد. بنابراين اگر مي‌خواهيد زندگي شادتري داشته باشيد، حتما به اين چند نكته دقت كنيد.

 

اولين چيزي كه در شروع روز به آن فكر مي‌كنيد، بايد يك موضوع شادي‌بخش و پُرانرژي باشد. وقتي كه هر روز صبح در آينه به خودمان نگاه مي‌كنيم و به همه مسائلي فكر مي‌كنيم كه آزارمان مي‌دهد، باقي روز را با ناراحتي مي‌گذرانيم. بنابراين به خودتان تعهد بدهيد كه از فردا صبح، نگرش تازه‌اي درباره خودتان داشته باشيد و به خودتان يادآوري كنيد كه شادي، اولين چيزي است كه هر روز بايد آن را لمس كنيد.

 

برخي متخصصان  باليني توصيه مي‌كنند كه صبح‌ها به‌جاي كار كردن با تلفن همراه هوشمند يا تماشاي تلويزيون، به موسيقي گوش دهيد. مي‌توانيد از روز قبل، موسيقي‌هاي شادي‌بخش و خلاقانه‌اي را انتخاب كنيد كه به تقويت خُلق‌وخو كمك مي‌كنند و احساس رهايي به روان شما مي‌بخشند. اگر صبح‌ها وقت كمي براي گوش دادن به موسيقي داريد، باز هم بنشينيد و حداقل به يك يا دو قطعه موسيقي گوش دهيد.

 

نكته مهم ديگر اين است كه افكار منفي را از ذهن‌تان دور كنيد. نبايد درباره خودتان و انسان‌هاي ديگر، دائما منفي‌بافي كنيد يا افكار مخربي داشته باشيد. برخي فنون مديتيشن مي‌توانند در دور كردن افكار منفي از ذهن به شما كمك كنند. وقتي مدتي براي كنار گذاشتن افكار منفي با خودتان تمرين كنيد، متوجه تغييرات زيادي مي‌شويد.

 منبع :سلامت نيوز

 

 

 

اعتماد به نفس در زندگي فردي و كيفيت آن

۸ بازديد

اعتماد به نفس به ميزان علاقه، اطمينان و غروري كه نسبت به خود داريد مي گويند. اما هميشه افراد زيادي وجود داشته اند كه به دلايل بسياري زندگي را دو بعدي ميبينند و به همين دليل پيدا كردن توانايي هاي خودشان برايشان مشكل شده و زندگي برايشان بي معني شده است.

 اعتماد به نفس نقش بسزايي بر كيفيت زندگي، بهبود رشد شخصيتي و عملكرد فرد دارد، اعتماد به نفس از بعد رفتاري خودباوري فرد نسبت به خويش است كه قابليت و توانايي انجام دادن امور در هر سطحي را دارد.اعتماد به نفس

 

 اعتماد به نفس از بعد عاطفي نشانگر تسلط بر كنترل احساسات و عواطف است، افرادي كه از اعتماد به نفس بالايي برخوردارند هنگام مقابله با مشكلات، آسيب ها و رنج ها كنترل هيجانات و احساسات برايشان راحت تر است و به دنبال حل مسئله هستند. اين اشخاص خودآگاهي خود را افزايش مي دهند و براساس اين چارچوب، به بازسازي خود مي پردازند.

 

فرد بايد نظام باورش را تقويت كند و به اين حس برسد كه انسان بي همتايي است. الگوپذيري هاي مناسب داشته باشد و تا حد امكان نسبت به خود واقع گرا و مثبت انديش باشد. از بعد انساني و اخلاقي روابط خود با اطرافيان را تقويت كند و براي خود و ديگران ارزش قايل شود.

 

توصيه مي شود فردي كه به دنبال افزايش اعتماد به نفس است بايد با مشاور و متخصص باليني در ارتباط باشد و مشاوره آموزشي را پيش بگيرد

منبع : نمناك

 

 

اعتماد به نفس در زندگي فردي و كيفيت آن

۷ بازديد

اعتماد به نفس به ميزان علاقه، اطمينان و غروري كه نسبت به خود داريد مي گويند. اما هميشه افراد زيادي وجود داشته اند كه به دلايل بسياري زندگي را دو بعدي ميبينند و به همين دليل پيدا كردن توانايي هاي خودشان برايشان مشكل شده و زندگي برايشان بي معني شده است.

 اعتماد به نفس نقش بسزايي بر كيفيت زندگي، بهبود رشد شخصيتي و عملكرد فرد دارد، اعتماد به نفس از بعد رفتاري خودباوري فرد نسبت به خويش است كه قابليت و توانايي انجام دادن امور در هر سطحي را دارد.اعتماد به نفس

 

 اعتماد به نفس از بعد عاطفي نشانگر تسلط بر كنترل احساسات و عواطف است، افرادي كه از اعتماد به نفس بالايي برخوردارند هنگام مقابله با مشكلات، آسيب ها و رنج ها كنترل هيجانات و احساسات برايشان راحت تر است و به دنبال حل مسئله هستند. اين اشخاص خودآگاهي خود را افزايش مي دهند و براساس اين چارچوب، به بازسازي خود مي پردازند.

 

فرد بايد نظام باورش را تقويت كند و به اين حس برسد كه انسان بي همتايي است. الگوپذيري هاي مناسب داشته باشد و تا حد امكان نسبت به خود واقع گرا و مثبت انديش باشد. از بعد انساني و اخلاقي روابط خود با اطرافيان را تقويت كند و براي خود و ديگران ارزش قايل شود.

 

توصيه مي شود فردي كه به دنبال افزايش اعتماد به نفس است بايد با مشاور و متخصص باليني در ارتباط باشد و مشاوره آموزشي را پيش بگيرد

منبع : نمناك

 

 

انواع آسيب‌ فشارهاي رواني را بشناسيد/ معجزه ورزش و طبيعت براي كاهش استرس

۶ بازديد

استرس تاثيرات فراواني بر انسان مي‌گذارد. خواب آدمي را پريشان مي‌كند، بر سلامت روان او اثر منفي مي‌نهد و او را بيمار مي‌كند. نتايج يك تحقيق جديد نشان مي‌دهد كه استرس مي‌تواند به مغز هم آسيب برساند.

به گزارش خبرنگار سلامت خبرگزاري تسنيم، اينكه انسا‌ن‌ها گاهي دچار استرس بشوند و متحمل فشارهاي رواني، پديده عجيبي نيست. اما استرس مداوم مي‌تواند بر جسم و روان انسان تاثيرات عميقي داشته باشد.

استرس باعث خستگي ما مي‌شود، ما را عصبي و زودرنج مي‌كند و مي‌تواند خواب ما را مختل كند. استرس دائمي حتي اشتهاي انسان را كاهش مي‌دهد و از ميل جنسي انسان مي‌كاهد.

افزون بر آن، استرس مي‌تواند پيامدها و عوارض ديگري نيز به‌ همراه داشته باشد. استرس از جمله مي‌تواند خطر بروز بيماري‌هايي همچون اختلال در گردش خون، اختلالات گوارشي نظير ناراحتي معده و روده را افزايش دهد يا باعث بيماري ديابت، سكته قلبي و سكته مغزي شود.

 

تاثير استرس بر مغز

اما تاثير استرس بر مغز انسان چيست؟ گروهي از پژوهشگران و دانشمندان دانشكده پزشكي هاروارد در بوستون در ايالت ماساچوست به تحقيق درباره تاثيرات استرس بر مغز پرداخته‌اند.

در اين تحقيق پژوهشگران روانشناسي باليني بر روي بيش از دو هزار فرد ميانسال به مدت هشت سال آزمايش كرده‌اند.

اين افراد در آغاز اين تحقيقات از چند منظر مورد آزمايش قرار گرفته‌اند؛ آزمايش‌هايي نظير معاينه وضعيت رواني آنها. در عين حال قوه حافظه و قوه انديشيدن اين افراد مورد سنجش قرار گرفته است.

ورزش و گشت و گذار در طبيعت از راههاي كاهش استرس است

افزون بر آن، پژوهشگران ميزان كورتيزول موجود در خون اين افراد را محاسبه كرده‌اند. از كورتيزول به عنوان هورمون‌ استرس‌زا سخن مي‌گويند. در واقع استرس باعث افزايش سطح كورتيزول در خون آدم مي‌شود.

 

نتايج پژوهش ياد شده نشان مي‌دهد كه افزايش كورتيزول در خون بر روي حافظه تاثير مي‌گذارد؛ هرچه مقدار كورتيزول در خون يك فرد بيشتر باشد، حافظه او ضعيف‌تر مي‌شود. افزايش سطح كورتيزول در اثر افزايش استرس حتي مي‌تواند باعث فراموشي شود.

دكتر جاستين ب‌. اكوفو-چويگويي، نويسنده ناظر بر اين پروژه، درباره تاثيرات افزايش كورتيزول بر مغز مي‌گويد: «پژوهش ما نشان مي‌دهد كه در افراد ميانسال فراموشي و تحليل مغز، پيش از آنكه علائم آنها نمايان شوند، آغاز شده‌اند.»

به باور اين پژوهشگر، از اين رو اهميت بسياري دارد كه افراد راه‌هايي را براي كاهش استرس در زندگي‌شان بيابند؛ راه‌هايي مانند خواب كافي و ورزش منظم.

از آن گذشته با بهره گرفتن از تكنيك‌هاي آرامش‌بخش نيز مي‌توان با استرس مقابله كرد. افرادي كه در اثر استرس زياد سطح كورتيزول خون‌‌شان بالا رفته است، مي‌توانند به پزشك نيز مراجعه كنند. پزشكان در صورت نياز مي‌توانند با كمك دارو سطح كورتيزول خون ‌آن‌ها را كاهش دهند

منبع : تسنيم نيوز

 

 

 

سه ‌اصل سلامت روان

۴ بازديد

بدون ترديد آرامش اولين شرط روان سالم است و در سايه آن مي‌توان به شكل متعادلي به ساير امور زندگي و پيشرفت هم رسيد. البته منظور از آرامش، آرامش نسبي و نداشتن دغدغه‌هاي متعدد و گاه فلج‌كننده است.

سلامت روح و روان

سازمان جهاني بهداشت كه هدف خود را دستيابي به عالي‌ترين سطح ممكن بهداشت براي همه مردم تعيين كرده، در اساسنامه خود در تعريف سلامت مي‌گويد: «منظور از سلامت، حالت رفاه كامل جسماني، رواني و اجتماعي است، نه صرفا فقدان بيماري يا عليلي.»

بر اساس اين تعريف، فردي داراي سلامت روان است كه: «توانمندي‌هاي خود را بشناسد و توانايي مقابله با استرس‌هاي روزمره را داشته باشد و به شكل مفيد و موثري در جامعه مشاركت و فعاليت داشته باشد.»

هرچند بر اساس تعريف سازمان جهاني بهداشت، منظور از سلامت فقط بيمار نبودن نيست، اما هيچ راهكاري درباره اينكه چگونه مي توان در تمام زمينه‌هاي جسماني، رواني و اجتماعي رفاه را به دست آورد، ارائه نشده است.

البته پژوهشگران و محققان در هر دو ميدان؛ يعني بهداشت جسم و بهداشت روان، گام‌هاي جدي برداشته‌اند.

بروز احساسات بايد به‌گونه‌اي باشد كه از يك طرف فرد نخواهد احساس‌هايش را سركوب كند و از طرف ديگر، مهارگسيخته آنها را بروز ندهد

اگر بخواهيم تعريفي سخت‌گيرانه براي روان سالم مطرح كنيم بايد فردي را در نظر بگيريم كه از هر نظر هيچ‌گونه مشكلي نداشته باشد و در شرايطي هم كه در معرض استرس‌هاي گوناگون قرار مي‌گيرد حتي به‌طور موقت، دچار مشكل نشود.

چنين افرادي علاوه بر اينكه از كيفيت زندگي خوبي برخوردارند و به خوبي زندگي مي‌كنند، بايد به ساير افراد در داشتن زندگي خوب كمك ‌كنند، در حالي كه در جامعه امروزي، كمتر كسي را مي‌توان يافت كه با اين تعريف، روان سالمي داشته باشد.

بيشتر افراد در برخورد با مسايل روزمره زندگي، علاوه بر اينكه مشكلاتي با شدت‌هاي مختلف را تجربه مي‌كنند، دچار استرس‌ نيز مي‌شوند. برخي از اين مشكلات، زودگذر هستند و برخي نقشي ماندگارتر دارند.

اول، آرامش

بدون ترديد آرامش اولين شرط روان سالم است و در سايه آن مي‌توان به شكل متعادلي به ساير امور زندگي و پيشرفت هم رسيد. البته منظور از آرامش، آرامش نسبي و نداشتن دغدغه‌هاي متعدد و گاه فلج‌كننده است.

البته در دنياي امروز، هيچ‌كس بدون دغدغه و گرفتاري نيست، اما نكته مهم اين است كه فرد بتواند به درستي شرايط را ارزيابي و براي رفع و كاهش اين نگراني‌ها اقدام كند و در صورتي هم كه مشكلات قابل‌ حل نيستند به‌گونه‌اي با آنها كنار بيايد، نه اينكه گرفتاري‌ها، عملكرد و زندگي او را تحت‌تاثير قرار دهند و باعث سلب آرامش از او شوند.

دوم، مديريت هيجان

از ديگر ويژگي‌هاي مهم سلامت روان، توانايي كنترل و بروز مناسب احساسات و هيجان‌ها است. بروز احساسات بايد به‌گونه‌اي باشد كه از يك طرف فرد نخواهد احساس‌هايش را سركوب كند و از طرف ديگر، مهارگسيخته آنها را بروز ندهد.

همچنين انتظار مي‌رود ذهن سالم بتواند محيط پيرامون خود را به‌درستي ادراك كند. انسان به كمك حواس پنجگانه، جهان را درك مي‌كند، دركي كه با واقعيت بيروني هماهنگ است؛ چيزي نه بيشتر و نه كمتر از آن.

ممكن است تعجب كنيد و بپرسيد مگر ممكن است ادراك‌ها با واقعيت همخوان نباشند؟ بله! در برخي شرايط بيمارگونه، ممكن است فرد دركي درست از عالم خارج نداشته باشد، براي مثال صدايي بشنود يا چيزي ببيند كه وجود خارجي ندارد.

البته اين موضوع در صورتي غيرطبيعي خواهد بود كه اين مساله تكرار شود و بيش از يكي، دو بار اتفاق بيفتد.

بررسي رفتار، عيني‌ترين روشي است كه با ارزيابي آن مي‌توان درباره سلامت روان افراد اظهارنظر كرد

سوم، شناخت

يكي ديگر از خصوصيات ذهن سالم، شناخت است. منظور از شناخت، مجموعه‌اي از توانايي‌هاي مغز شامل هوشياري، توجه و تمركز، حافظه، زبان و... است كه هر فردي با توجه به شرايط خود از آن بهره‌مند است. سالم بودن اين توانايي‌ها تامين‌كننده و نشانگر بخشي از سلامت روان ما هستند.

شايد در اين نوشته همه خصوصيات يك روان سالم بيان نشده باشد، اما به بخشي از مهم‌ترين خصوصيات آن اشاره شده است.

همه توانايي‌ها و خصوصيات گفته شده خود را به صورت يك نماد بيروني و عيني بروز مي‌دهند كه آن «رفتار» است.

بررسي رفتار، عيني‌ترين روشي است كه با ارزيابي آن مي‌توان درباره سلامت روان افراد اظهارنظر كرد. بنابراين داشتن رفتاري متناسب با شرايط پيراموني از اصلي‌ترين خصوصيت‌هاي نشانگر سلامت رواني افراد است.

شايد به همين دليل است كه علوم رفتاري همواره در كنار روانپزشكي و سلامت روان به عنوان علمي ذكر مي‌شود كه تلاش مي‌كند با شناخت بهتر ذهن و مغز به سمت بهبود كيفيت زندگي و ارتقاي سلامت حركت كند.

 

منبع: تبيان

 

 

 

بهترين وقت ازدواج

۷ بازديد

از تنهايي وحشت داشت و خوب مي دانست كه آرزوي پدر و مادر پيرش را تنها او مي تواند برآورده سازد. ازهم سن و سالانش تقريباً تنها او مانده بود. ديگر هيچ بهانه اي نداشت، زيرا دوران سربازي اش را به اتمام رسانده بود و با درآمدي كه داشت مي توانست به راحتي خرج يك زندگي را بدهد. يكي از مهمترين دلايلش اين بود كه دلش نمي خواست اختلاف سني اش با بچه هايش زياد باشد. دلش مي خواست مستقل شود و از طرفي از دست حرف و حديث مردم راحت شود. به تازگي شنيده بود كه اداره به متأهلها خانه يا زمين مي دهد...

اينها همگي بخشي از معيارهاي ناپخته اما قدرتمندي است كه در جامعه امروز اصل انتخاب آگاهانه و هوشمندانه را كمرنگ كرده است. به راستي آيا مي توان با قوانين از پيش تعيين شده، وارد سرنوشت و روحيات و خلقيات انسان ديگري شد؟ مگر نه اين است كه انسان از روحي بزرگ و نامحدود به وجود آمده است، پس چگونه مي توان قوانين اين روح نامحدود را با قوانين محدود و شرعي شده قياس كرد و بر مبناي آن مهمترين و جدي ترين تصميم زندگي را گرفت.

 

وقت ازدواج, بهانه هاي اشتباه براي يك انتخاب

ازدواج موضوعي نيست كه بتوان براي آن قانون و فرمول تعيين كرد و همه را وادار به رعايت اين قانون كرد. بر اين اساس، سن ازدواج را هم شرايط روحي و آمادگي و نياز دروني هر فرد مشخص مي كند. اين كه بخواهيم بدون در نظر گرفتن شرايط و آمادگي روحي و رواني، ازدواج كنيم به تبع آن بايد شاهد هر گونه اتفاق و رويداد ناخوشايندي هم در زندگي مان باشيم.

 

بهانه هاي اشتباه براي يك انتخاب

اگر به آمار طلاق و عوامل جدايي ها توجه كنيم، مي بينيم كه اكثر اين ازدواج هاي بي سرانجام با ظاهري ترين شباهت ها و يا تفاهم بر مبناهاي سست و در بعضي موارد، توهمي شكل گرفته است كه پس از مدت زماني كوتاه سطح شكافته و زوجين به عمق حقيقت وجودي فرد مقابل پي خواهند برد و متأسفانه در اكثر مواقع اين شناخت زماني اتفاق مي افتد كه تقريباً كار از كار گذشته است.

همكلاس بودن، همكار بودن، هم رشته بودن، هم زبان و هم فرهنگ بودن، هم سطح و هم مذهب بودن، تنها رضايت داشتن خانواده ها و هزاران دليل ريز و درشتي كه همگي بر پايه اي از شرطي شدگي هاي ذهن بنا شده است، مي تواند نمونه اي از معيارهايي باشد كه تنها در سطح مانده است، اما آيا تا به حال از خود پرسيده ايم كه هدف نهايي از ازدواج چيست و چرا انسانها ازدواج مي كنند؟

قرآن مي فرمايد: كه ما زن و مرد را مايه آرامش هم قرار داده ايم تا در كنار هم آرامش يابند، اما اصلاً چگونه مي توان به آن آرامش دست يافت؟ اين آرامش در كجاي زندگي يافت مي شود؟

در كنار موهبت هاي بي انتهاي خداوند، ازدواج كردن هم يكي از اين نعمتهاي بي شماري است كه به جرأت مي توان گفت، از مهمترين و اساسي ترين و حتي سرنوشت سازترين انتخابهاي انسان است.

ازدواج يعني پيوند دو روح كه در دو جسم زندگي مي كنند. ژرف انديشان، ازدواج را تجربه يگانگي و يكي شدن دو فرد دانسته اند، بهتر است بگوييم يكي شدن دو روح و زماني اين آرامش به معناي حقيقي خود مي رسد، كه اين يگانگي با تمام وجود اتفاق افتاده باشد.

يگانگي اتفاق نمي افتد جز با انتخاب هوشيارانه و همذات پنداري. اما اين هوشياري چه زماني رخ مي دهد و چگونه مي توان با درايت و تيزبيني تن به ازدواج داد؟ عده اي معتقدند تا زماني كه زير يك سقف زندگي نكنيم، نخواهيم توانست طرف مقابل را بشناسيم و ديده شده كه بسياري از زوجها زودتر از احساس نياز به ازدواج، ازدواج كرده اند. البته منظور از نياز، چيزي فراسوي نيازهاي مادي و جسماني شرطي شده است.

ازدواج تكامل يافتن و تعالي يافتن است. حال اگر اين انتخاب آگاهانه و هوشيارانه صورت گيرد، مي توان تقريباً به همان آرامشي رسيد كه قرآن كريم از آن ياد كرده است

 

كي و چه وقت ازدواج كردن، موضوعي است كه افراد زيادي از جمله روانشناسان باليني تلاش كرده اند تا در اين زمينه به يك جواب روشن و قاطع درباره سن ازدواج برسند. جوابي كه براي همه كاربرد داشته باشد. چيزي شبيه يك فرمول يا معادله كه بي قيد و شرط براي همه يكسان باشد. حال در اين ميلان اصلاً فرقي نمي كند كه كسي ميل و نياز به ازدواج را در خود احساس مي كند و يا اينكه فردي ديگر اصلاً حس نمي كند، اما به محض اينكه سنش به فرمول معادله نزديكتر شد، تحت فشار اطرافيان، مجبور است كه تن به ازدواج بدهد و يا آنقدر ذهنش در دامهاي شرطي شده گير كرده است كه در خيالات خود دچار خودفريبي مي شود. اما در حقيقت ازدواج به سن و سال نيست، بلكه به حس و حال دروني است، به احساسي فراي احساسات زميني.

 

ازدواج تكامل يافتن و تعالي يافتن است. حال اگر اين انتخاب آگاهانه و هوشيارانه صورت گيرد، مي توان تقريباً به همان آرامشي رسيد كه قرآن كريم از آن ياد كرده است. زماني كه روح، آمادگي لازم را براي ازدواج كردن مشاهده كرد و اين نياز دروني آشكار شد، ديگر به هيچ قيمتي بيرون راندني نيست؛ حتي اگر با آن بجنگي و بخواهي از فكرش رهايي يابي، زيرا ديگر جزيي از خودت است...

چه كسي مي تواند بگويد كه دامنه و عمق تأثير ازدواج و گستره دگرگوني و تغييري كه مي تواند در زندگي افراد ايجاد كند تا چه مرزهايي كشيده مي شود؟ !پس بهتر است عميقاً مراقب و هوشيار بود. زيرا به جز خودمان هيچ كس ديگري حاضر نيست تاوان سنگين بزرگترين و جدي ترين تصميم زندگيمان را بدهد.

 

در چه سني بايد ازدواج كرد؟

براي ازدواج علاوه بر نياز به رشد جسمي و جنسي ، رشد رواني و اجتماعي نيز مورد نياز است. در اواخر دوره نوجواني رشد جنسي تقريبا كامل مي شود و فرد توانايي توليد مثل پيدا مي كند. در اواخر سنين نوجواني اغلب دختران به فكر ازدواج مي افتند، در حاليكه پسران در اين سنين خواهان ازدواج نيستند. گرچه ازدواج تنها راه مشروع و سالم تأمين نيازهاي جسمي و رواني نوجوانان است، ولي براي يك ازدواج موفق، آمادگي زيستي، سلامت رواني، مادي و اجتماعي لازم است. به همين جهت، متخصصان سن مناسب ازدواج را براي دختران 18 تا 24 سال و براي پسران 24 تا 28 سال توصيه مي كنند. معمولا اختلاف سن 2 تا 6 سال بين دختر و پسر براي ازدواج توصيه مي شود. در صورت داشتن ازدواج زودهنگام، بهتر است داشتن فرزند تا پس از 20 سالگي به تعويق بيفتد. براي اين منظور لازم است كه زوجين با روش هاي صحيح تنظيم خانواده آشنا باشند.

 

معيارهاي يك ازدواج موفق چيست؟

انتخاب همسر از مهمترين تصميمات فرد در زندگي است، زيرا مي تواند آينده فرد را رقم بزند. تشكيل خانواده سالم، متعادل و پايدار مانند هر امر مهم ديگري به تفكر منطقي و تلاش و كوشش نيازمند است. جوان مي بايستي بر اساس معيارهاي اصولي، منطقي همسر آينده خود را شناسايي و انتخاب نمايد و آنگاه به انجام پيوند زناشويي اقدام كند. بصورت كلي اصالت خانوادگي به عنوان اساسي ترين معيار انتخاب همسر شناخته مي شود. ايمان، اخلاق نيكو و روان سالم، و تناسب زوجين در ويژگيهاي ظاهري، سني، تحصيلي، فرهنگي، تربيتي و اعتقادي از موارد اساسي در انتخاب همسر است

 

منبع : بيوته

 

 

6 تاثيري كه شبكه هاي اجتماعي روي سلامت روان ما مي گذارند

۵ بازديد

آكاايران: متخصصان حوزه ي سلامتي معتقدند كه بي تحركي و يك جا نشستن مثل سيگار كشيدن براي سلامتي مضر است. با توجه به تعداد بيماري ها و آمار مرگ ومير مرتبط با بي تحركي بايد گفت كه يك جا نشستن، يكي از بدترين بلاهايي است كه بر سلامتي مان مي آوريم. اما بدتر از آن، كارهايي است كه هنگام يك جانشيني انجام مي دهيم؛ تصور كنيد كه دقايق ارزشمند اوقات فراغت را براي شبكه هاي اجتماعي اختصاص دهيم. براي برخي افراد، اين دقايق به ساعت ها تبديل مي شوند. تحقيقات مختلف ثابت كرده اند كه اعتياد به شبكه هاي اجتماعي جزو بدترين عادت هايي است كه افراد جامعه از لحاظ روانشناسي اجتماعي با آن روبه رو مي شوند. در اين مقاله ۶ تاثيري كه شبكه هاي اجتماعي روي سلامت روان ما مي گذارند را بررسي خواهيم كرد.

آكادمي پزشكي كودكان آمريكا در زمينه ي اثرات منفي شبكه هاي اجتماعي بر كودكان و نوجوانان هشدار داده است؛ كودكان در اين فضا با احتمال «تهديدات اينترنتي» و «افسردگي فيس بوك» مواجه هستند. البته بزرگ سالان در نسل هاي مختلف نيز با اين خطرات روبه رو هستند. مطالعات گوناگون نشان داده اند كه شبكه هاي اجتماعي براي سلامت ذهن زيان بار هستند كه در ادامه به برخي از آنها اشاره مي كنيم.

۱. شبكه هاي اجتماعي اعتيادآور هستند

متخخصان هنوز به توافق نرسيده اند كه آيا اعتياد به شبكه هاي اجتماعي و اينترنت پديده اي واقعي است يا خير؛ بااين حال شواهدي وجود دارد كه واقعي بودن اين دو نوع اعتياد را نشان مي دهد.

در يكي از مطالعات، نتايج تحقيقات گذشته در زمينه ي «مشخصات روان شناختي، شخصيتي و استفاده از شبكه هاي اجتماعي» بررسي شد. محققان به اين نتيجه رسيدند كه «احتمال واقعي بودن اختلال اعتياد به فيس بوك» وجود دارد؛ چراكه معيارهاي اعتياد مثل بي توجهي به زندگي شخصي، تمايل ذهني، فرار از واقعيات، تعديل و تغييرات خلق وخو، تحمل و پنهان كردن رفتارهاي معتادگونه، در افرادي كه بيش ازاندازه از شبكه هاي اجتماعي استفاده مي كنند نيز ديده مي شود.

دانشمندان همچنين متوجه شدند كه انگيزه استفاده ي مفرط از شبكه هاي اجتماعي بسته به شرايط مختلف، متفاوت است. افراد درون گرا و برون گرا به دلايل مختلفي از شبكه هاي اجتماعي استفاده مي كنند. برخي نيز به دليل خودشيفتگي به اين شبكه ها گرايش دارند. البته اين موضوع به بررسي هاي جداگانه اي نياز دارد.

تحقيقات ديگر همچنين تأييد كرده اند كه افراد به نوعي عقب نشيني يا كناره گيري تمايل پيدا مي كنند. مطالعاتي كه چند سال قبل در دانشگاه سوانسي انجام شده نشان مي دهند، نوعي علائم رواني عقب نشيني در افرادي كه اينترنت را كنار مي گذارند، ديده مي شود. اين مورد تنها به شبكه هاي اجتماعي محدود نمي شود و تمامي مدل هاي استفاده ي مفرط از اينترنت را در بر دارد.

تحقيقات بيشترِ انجام گرفته در اين زمينه نشان مي دهد، زماني كه اين گونه افراد از اينترنت استفاده نمي كنند، نوعي اثرات فيزيولوژيكي اندك، اما قابل اندازه گيري را متحمل مي شوند. فيل ريد، نويسنده ي ارشد اين مطالعات، دراين باره مي گويد: «مدت هاست مي دانيم افرادي كه بيش ازاندازه به دستگاه هاي ديجيتال وابسته هستند، هنگام كنار گذاشتن آنها نوعي اضطراب را تجربه مي كنند، اما درحالِ حاضر مي بينيم كه اين اثرات رواني همراه با تغييرات واقعي در روان افراد ايجاد مي شوند.» هنوز به طور قطع نمي توان گفت كه اين اثرات در نتيجه ي استفاده از شبكه هاي اجتماعي نيز ايجاد مي شوند يا خير؛ بااين حال شواهد بسياري هستند كه اين ادعا را قوي تر مي كنند.

۲. اندوه بيشتر و سلامتي كمتر

شواهد نشان داده اند كه هرچه بيشتر از شبكه هاي اجتماعي استفاده كنيم، غمگين تر مي شويم. تحقيقاتي در چند سال قبل نشان مي داد كه استفاده از فيس بوك با كاهش لحظه اي احساس خوشبختي و كاهش رضايت از زندگي در ارتباط است. هر چقدر كه مدت زمان استفاده ي روزانه از فيس بوك بيشتر مي شد، اين دو متغير نيز به همان نسبت كاهش مي يافت.

محققان معتقدند كه فيس بوك نوعي حالت انزواي اجتماعي ايجاد مي كند كه در ساير فعاليت هاي انفرادي موجود نيست. فيس بوك در ظاهر، منبع بسيار ارزشمندي براي برآورده ساختن نيازها فراهم مي كند و اين كار را از طريق امكان برقراري ارتباط آني و لحظه اي انجام مي دهد. يافته هاي اخير نشان داده اند كه تعامل با فيس بوك مي تواند براي جوانان، نتايج منفي داشته باشد؛ جواناني كه بايد با روابط اجتماعي موفق به فكر سلامتي و تقويت روحيه خود باشند، در عوض با استفاده از فيس بوك و شبكه هاي اجتماعي، تاثير متضادي را ايجاد كرده و خود را تضعيف مي كنند.

نتيجه ي بررسي هاي بيشتر نشان مي دهد كه استفاده ي مفرط از شبكه هاي اجتماعي با سطح گسترده تري از احساس انزواي اجتماعي در ارتباط است. تيمي از محققان، مدت زمان استفاده ي كاربران از برخي شبكه هاي اجتماعي مثل فيس بوك، توييتر، گوگل پلاس، يوتيوب، لينكدين، اينستاگرام، پينترست، تامبلر، واين، اسنپ چت و رديت را با رابطه ي آن با انزواي اجتماعي بررسي كردند. نتيجه ي اين بررسي نشان داد هرقدر كه كاربران بيشتر از اين شبكه هاي اجتماعي استفاده مي كنند، خود را از لحاظ اجتماعي منزوي تر مي دانند. علم بر انزواي اجتماعي، يكي از بدترين زيان ها را از لحاظ فيزيكي و ذهني به همراه دارد.

۳. مقايسه زندگي خود با ديگران

بسياري از افراد در نتيجه ي استفاده ي مكرر از شبكه هاي اجتماعي تصور مي كنند كه به انزواي اجتماعي دچار هستند؛ درحالي كه ممكن است با چنين مشكلي مواجه نباشند. بااين حال، همان طور كه در بالا اشاره شد، اينكه افراد خودشان را منزوي اجتماعي بدانند، يعني با يكي از بدترين مشكلات ذهني روبه رو هستند.

عامل مقايسه از مهم ترين مواردي است كه اين احساس انزواي اجتماعي را ايجاد مي كند. با نگاه كردن به جديدترين پست هاي دوستان و آشنايان مان، ناخودآگاه خودمان را با آنها مقايسه مي كنيم و درباره ي كيفيت زندگي خود قضاوت مي كنيم.

در يكي از مطالعات، نحوه ي مقايسه كردن در دو جهت «رو به بالا» و «رو به پايين» بررسي شد؛ به بيان ساده تر، محققان قصد داشتند بدانند كه ما با مقايسه كردن، خودمان را بهتر از دوستان مان مي دانيم يا بدتر.

نتيجه ي اين بررسي ها نشان داد كه هر دو نوع مقايسه كردن باعث مي شود كه احساس بدي در افراد ايجاد شود. نكته ي جالب اينجاست كه در زندگي واقعي، تنها درصورتي كه زندگي ديگران را بهتر از خودمان بدانيم، احساس بدي را تجربه مي كنيم. اما نتيجه ي اين مطالعات نشان داد كه در جهان شبكه هاي اجتماعي، هر نوع مقايسه كردن با علائم افسردگي در ارتباط است.

۴. حسادت و چرخه ي بدبختي

تقريبا همه ي ما مي دانيم كه مقايسه كردن در شبكه هاي اجتماعي به حسادت منجر مي شود. اكثر افراد اعتراف مي كنند كه تعطيلات دوستان شان در مناطق گرمسيري يا رفتارهاي مؤدبانه ي كودكان آنها، باعث حسادت مي شود.

مطالعات نشان داده اند كه شبكه هاي اجتماعي، احساس حسادت را تحريك مي كنند. نويسنده ي يكي از مطالعات كه حسادت و ساير احساسات منفي ناشي از فعاليت در فيس بوك را بررسي كرده بود، اين طور مي نويسد: «اين حجم از حسادت كه فيس بوك به تنهايي ايجاد مي كند، حيرت انگيز است. اين مسئله نشان مي دهد كه فيس بوك، شرايط لازمي را براي پرورش احساسات زشت فراهم مي كند.»

محققان همچنين معتقد هستند كه فيس بوك و ساير شبكه هاي اجتماعي مي توانند چرخه ي بدبختي ايجاد كنند. احساس حسادت باعث مي شود، افراد تلاش كنند تا ظاهر زندگي خود را بهتر جلو دهند؛ به همين دليل نيز پست هايي از جنبه هاي مختلف زندگي خود به اشتراك مي گذارند و اين چرخه دائما ادامه پيدا مي كند.

ارتباط بين حسادت و افسردگي ناشي از فيس بوك نيز بررسي شد. در نتيجه ي اين بررسي ها مشخص شد كه حسادت در رابطه ي بين افسردگي و فيس بوك نقش مهمي دارد؛ به بيان بهتر، زماني كه احساس حسادت كنترل شود، فيس بوك ديگر افسرده كننده نيست. با اين اوصاف، حسادت بيشترين تأثير را در ايجاد افسردگي ناشي از فيس بوك دارد.

۵. تصور مي كنيم كه شبكه هاي اجتماعي به ما كمك مي كنند

متأسفانه با اينكه مي دانيم شبكه هاي اجتماعي احساس ناخوشايندي را در ما ايجاد مي كنند، اما باز هم به سراغ آنها مي رويم. اين حالت احتمالا به دليل تأثيري است كه با نام «خطاي پيش بيني» شناخته مي شود. فكر مي كنيم كه استفاده از شبكه هاي اجتماعي، مثل مصرف دارو مي تواند به ما كمك كند؛ اما اين طور نيست و در نهايت، باعث شكل گيري احساسات ناخوشايند در ما مي شود. نتيجه ي اين حالت ها باعث مي شود، خطايي در توانايي پيش بيني واكنش هاي ما شكل بگيرد.

در يكي از مطالعات، احساسات افراد بعد از استفاده از فيس بوك و تصور خود آنها درباره ي احساسات شان مورد بررسي قرار گرفت. نتيجه ي اين تحقيقات نيز همانند مطالعات ديگر نشان مي داد كه افراد پس از استفاده از اين شبكه ي اجتماعي، در مقايسه با افرادي كه فعاليت هاي ديگري انجام مي دهند، تقريبا هميشه احساس بدي پيدا مي كنند. نكته ي جالب اينجاست كه اين افراد تصور مي كنند، پس از استفاده از فيس بوك، احساس بهتري دارند. البته كه چنين احساسي اصلا واقعي نيست و به الگوهاي انواع ديگر اعتياد شباهت دارد.

۶. داشتن دوستان بيشتر در شبكه هاي اجتماعي به معناي اجتماعي بودن شما نيست

تحقيقاتي كه چند سال قبل انجام شده بود، نشان مي دهد كه تعداد بيشتر دوست ها در شبكه هاي اجتماعي، لزوما به اين معنا نيست كه زندگي اجتماعي بهتري داريد. اين طور كه به نظر مي رسد، مغز ما مي تواند تعداد مشخصي از افراد را به عنوان دوست بشناسد. علاوه براين، افراد بايد تعاملات واقعي اجتماعي دارا باشند تا يك رابطه ي دوستي شكل بگيرد؛ صرفا داشتن رابطه ي مجازي كافي نيست.

بنابراين، با فعاليت در شبكه هاي اجتماعي مثل فيس بوك، به يك فرد اجتماعي تبديل نمي شويد. بررسي هاي مختلف نشان داده اند كه احساس تنهايي با شمار زيادي از بيماري هاي جسمي و روحي در ارتباط است؛ به همين دليل نيز برقراري روابط اجتماعي واقعي نقش بسيار مهمي در سلامتي افراد دارد. اوقاتي كه با دوستان مجازي خود سپري مي كنيد، به اندازه ي دوستان واقعي تأثير درماني و آرامش بخشي ندارد.

البته منظور اين نيست كه شبكه هاي اجتماعي هيچ مزيتي ندارند. يكي از مهم ترين مزاياي اين شبكه ها، برقراري ارتباط از فاصله هاي بسيار دور است. علاوه براين، به ما كمك مي كند، افرادي را پيدا كنيم كه سال هاست نشاني از آنها نداريم.

اما استفاده از شبكه هاي اجتماعي براي پر كردن اوقات فراغت يا در زمان هايي كه احساس خوبي نداريد، اصلا ايده ي خوبي نيست. مطالعات نشان داده اند كه فاصله گرفتن از فيس بوك، حتي در كوتاه مدت، به بهبود سلامت روان ما كمك مي كند. اگر احساس شجاعت مي كنيد، پيشنهاد مي كنيم از شبكه هاي اجتماعي فاصله بگيريد و شاهد نتايج آن باشيد. اما اگر بايد از اين شبكه ها استفاده كنيد، حداقل اعتدال را رعايت كنيد.

منبع : آكاايران

 

 

 

 

اعتماد به نفس بيش از حد چه زماني سودمند و چه زماني مضر است؟

۵ بازديد

چرا برخي از افراد، از اعتمادبه‌نفس كاذب سود مي‌برند و برخي ديگر بابت آن هزينه مي‌دهند؟ استادان سه دانشگاه مطرح جهان، به اين سؤال پاسخ مي‌دهند.

فكر مي‌كنيد زندگي افرادي كه از اعتمادبه‌نفس بيش‌ازحد بالايي برخوردارند، چگونه پيش مي‌رود؟ آيا آن‌ها عموماً پاداش و ترفيع مي‌گيرند و مورداحترام سايرين هستند؟ يا اينكه ما نمي‌توانيم به اين افراد اعتماد كنيم و از همكاري با آن‌ها اجتناب مي‌كنيم؟ تحقيقات استادان دانشگاه‌هاي نوتردام و نيويورك و يوتا نشان مي‌دهد كه پاسخ اين سؤال، احتمالاً به نحوه‌ي ابراز اعتمادبه‌نفس اين افراد بستگي دارد.

يكي از راه‌هاي ابراز اعتمادبه‌نفس، جملاتي است كه به‌صورت شفاهي بيان مي‌شوند. زماني كه ما چيزي را قضاوت مي‌كنيم، اطمينان خود را از پيش‌بيني‌هاي احتمالي، با عبارات و ارقام خاصي نشان مي‌دهيم (مثلاً من ۹۰ درصد مطمئن هستم)، يا عملكرد خودمان را نسبت به ديگران مي‌سنجيم (من در زمره‌ي ۱۰ درصد افراد برتر قرار دارم). بسياري از تحقيقاتي كه در مورد اعتمادبه‌نفس بيش‌ازحد صورت مي‌گيرند، به ابراز شفاهي اطمينان افراد مي‌نگرند. زيرا اين عبارات را مي‌توان به‌وضوح با كارايي يا خروجي‌هاي واقعي افراد مقايسه كرد.

 

اما عبارات شفاهي، تنها راه ابراز اعتمادبه‌نفس نيستند. اغلب مردم، اطميناني را كه به شخص خود دارند، از راه‌هاي غيركلامي، مانند زبان بدن و تن صدا نيز نشان مي‌دهند. به‌عنوان‌ مثال، افراد با اعتمادبه‌نفس، متمايل‌اند رفتار مسلطي داشته باشند؛ آن‌ها بلند، غرا و سريع صحبت مي‌كنند و معمولاً مكالمات را با بيان عقيده‌ي شخصي خود آغاز مي‌كنند. به‌علاوه، سر خود را براي تأكيد گفته‌هايشان تكان مي‌دهند و به‌طوركلي، حضور وسيع‌تري در اتاق دارند. آن‌ها قدرتمند و متفاوت با سايرين به نظر مي‌رسند. بااين‌حال اين روش‌هاي ابراز غيرشفاهي اعتمادبه‌نفس، هميشه به‌درستي درك نمي‌شود؛ زيرا مسائلي مانند فرهنگ و مضمون مي‌توانند رفتار انسان‌ها را تحت مفاهيم مختلفي تعبير كنند.

 

هر دو كانال ارتباطي اعتمادبه‌نفس (كلامي و غيركلامي)، تا حد بسيار زيادي در جلب‌توجه مثبت مردم و نفوذ در آن‌ها تأثيرگذارند. طبق يك فرضيه (پيش‌فرض فرضيه كاليبراسيون)، ما عموماً تصور مي‌كنيم كه مردم، از سطح اعتمادبه‌نفس خود آگاهي دارند. همچنين، فرض را بر اين مي‌گذاريم كه آن‌ها، اعتمادبه‌نفس خود را صادقانه ابراز مي‌كنند (اين موضوع، يكي از سوگيري‌هاي متداول نسبت به واقعيت است)؛ مگر اينكه برخي شرايط خاص، خلاف اين موضوع را نشان دهد. به همين علت وقتي‌ كه با اعتمادبه‌نفس ديگران روبرو مي‌شويم، متمايليم كه آن را قانع‌كننده و قابل توجيه بدانيم.

 

اما گاهي اوقات، ما اطلاعات ديگري به‌دست مي‌آوريم كه حاكي از اعتمادبه‌نفس بيش‌ازحد بالا و غيرواقعي فرد مخاطب است. در اين شرايط، ما پيش‌فرض اوليه‌ي خود را تغيير مي‌دهيم و دومين فرض يا گمان خود را باور مي‌كنيم: شايد فرد مخاطب، بيش‌ازحد مطمئن صحبت كرده يا زبان بدن او اطميناني را نشان داده است كه واقعيت ندارد. در اين شرايط، نتايج تحقيقاتي كه در مورد پيامدهاي اعتمادبه‌نفس كاذب صورت گرفته‌اند، كمي پيچيده‌تر مي‌شوند.

 

به گزارش از چند تحقيق، زماني كه اعتمادبه‌نفس بيش‌ازحد در طول يك فعاليت گروهي ديده مي‌شود، به شهرت و اعتبار فرد لطمه‌اي نمي‌زند. بياييد اين نتيجه را به‌صورت ساده‌تري توضيح بدهيم: فرض كنيم شخصي مدعي است كه عملكرد فوق‌العاده خوبي دارد، اما بعداً در عمل مشخص مي‌شود كه به همان اندازه عالي نيست. در اين صورت موقعيت اجتماعي او در گروه، نسبت به فردي كه مطابق با استانداردها عمل كرده، آسيب چنداني نمي‌بيند. به همين علت روانشناسان باليني  مي‌گويند: «مزاياي اعتمادبه‌نفس بيش‌ازحد، به هر قيمتي، از هزينه‌هاي آن بيشتر است

 

اما تحقيقات ديگري، با استناد به تصاوير و ويديوهاي مردم، نشان مي‌دهند كه شاهدان عيني و متقاضيان شغلي كه به‌صراحت اعتمادبه‌نفس بسيار بالايي را ابراز مي‌كنند، پس‌ از اينكه اطلاعات بيشتر، خلاف گفته‌هاي آن‌ها را ثابت مي‌كند، اعتبار خود را به‌شدت از دست مي‌دهند. به نظر مي‌رسد كه اين افراد با ابراز فروتني، اعتبار خود را تا حد بيشتري حفظ مي‌كنند.

 

در يك‌سري از مطالعات كه اخيراً در ژورنال روانشناسي شخصيتي و اجتماعي (Journal of Personality and Social Psychology) منتشر شده، اليزابت تني استاديار دانشكده‌ي مديريت دانشگاه يوتا، ناتان ميكل محقق دانشگاه نوتردام و ديويد هانساكر دكتر و محقق دانشگاه نيويورك، به بررسي علت نتايج متناقض تحقيقات پيشين پرداختند. در تحقيقات جديد، محققان به يك الگوي جالب پي بردند؛ تحقيقاتي كه در گذشته در مورد نتايج رفتار فردي در ميان يك گروه صورت گرفته بود، عمدتاً حاكي از ابراز اعتمادبه‌نفس غيركلامي بوده‌اند. در حالي‌ كه مطالعاتي كه روي تصاوير و فيلم‌ها متمركزشده بودند، حاكي از بيان مستقيم و گفتاري اعتمادبه‌نفس بودند. به همين علت، محققان موضوع ديگري را مورد آزمايش قرار دادند: آيا شيوه‌ي اظهار اعتمادبه‌نفس، روي عواقب آن تأثير مي‌گذارد؟

 

در اولين مرحله از تحقيقات، استادان دانشگاه از ۴۴۴ شركت‌كننده‌ي آنلاين درخواست كردند كه بين دو نامزد احتمالي براي همكاري در يك وظيفه، يكي را انتخاب كنند؛ يكي از نامزدها، فردي مطمئن و با اعتمادبه‌نفس و نفر دوم، شخصي محتاط بود. درصد بالايي از شركت‌كنندگان، فردي را براي همكاري انتخاب كرند كه به عملكرد خود اطمينان داشت. اين نتايج، صرف‌نظر از اين بود كه نامزد مربوطه، اعتمادبه‌نفس خود را به‌صورت شفاهي و واضح بيان كند، يا شركت‌كنندگان از طريق فيلم و تصاوير به اطمينان خاطر بالاي او پي ببرند. پس‌ از اين انتخاب، شركت‌كنندگان اطلاعات مفيدي را دريافت كردند كه به آن‌ها كمك مي‌كرد اعتمادبه‌نفس بيش‌ازحد متقاضي را تشخيص بدهند. اين اطلاعات ثابت مي‌كرد كه تمام نامزدها، از عملكرد متوسطي برخوردارند.

 

در اين مرحله، يعني پس از آشكار شدن عملكرد واقعي متقاضي، نتايج به‌طرز محسوسي تغيير كرد. اگر نامزد منتخب، اعتمادبه‌نفس خود را به‌طور شفاهي و از طريق كلام ابراز كرده بود، اعتبار خود را به‌شدت از دست مي‌داد و شركت‌كنندگان كمتري خواهان همكاري با او بودند. درواقع شركت‌كنندگان ترجيح مي‌دادند با نامزد محتاط همكاري كنند. از طرف ديگر، اگر نامزد منتخب، اعتمادبه‌نفس خود را به‌طور غيرمستقيم نشان داده بود، مزيت و اعتبار خود را از دست نمي‌داد و همچنان، موردعلاقه‌ي شركت‌كنندگان بود.

 

 

محققان اين آزمايش را با نامزدهاي زن و مرد، با دو نوع مختلف از وظايف (يك آزمون عاطفي IQ و حدس زدن سن غريبه‌ها بر مبناي عكس آن‌ها) تكرار كردند. نتايج مطالعات، الگوهاي قبل را تائيد مي‌كرد. در ابتداي كار، نامزدها هميشه از اعتمادبه‌نفس بالا سود مي‌بردند. اما اگر عملكرد آن‌ها مطابق با انتظارات مردم نبود، كانال ارتباطي (گفتاري/رفتاري) يك عامل مهم و تعيين‌كننده در خصوص سطح مطلوبيت نامزدها به شمار مي‌رفت.

 

استادان دانشگاه در مطالعات بعدي خود، اين تست‌ها را با ۲۵۶ دانشجوي دوره‌ي كارشناسي تكرار كردند. به برخي از اين دانشجويان، اجازه داده شد كه با نامزدها ملاقات كنند، از آن‌ها سؤالاتي را بپرسند و رفتار غيركلامي آن‌ها را مشاهده كنند. گروه دوم از دانشجويان، فقط شرايط رفتاري نامزدها را (با همان عبارات مطالعات اول) شنيدند. حالا محققان شاهد نتايج قوي‌تري بودند

 

 

   چگونه اعتماد به نفس واقعي به دست آوريم

چرا كانال ارتباطي، چنين نقش مهمي در معتبر يا نامعتبر دانستن اعتمادبه‌نفس كاذب ايفا مي‌كند؟ يكي از ويژگي‌هاي رفتارهاي غيركلامي اين است كه آن‌ها مثل عبارات شفاهي و گفتاري، به‌وضوح به يك ادعاي خاص و دروغين دلالت نمي‌كنند. محققان مي‌خواستند تأثير اين موضوع را نيز موردبررسي قرار دهند.

مطالعات بعدي با حضور ۴۶۲ شركت‌كننده‌ي آنلاين برگزار شد. درست مانند اولين مجموعه‌ي تحقيقات، بازهم از شركت‌كنندگان خواسته شد كه بين دو نامزد همكاري، يكي را انتخاب كنند. پس‌ از آنكه مشخص شد كيفيت عملكرد نامزدها، پايين‌تر از سطح ادعاي آن‌ها است، محققان براي شركت‌كنندگان توضيح دادند كه نامزدها اعتمادبه‌نفس كاذب در خصوص توانايي‌ها و قابليت‌هاي خود را كاملاً انكار مي‌كنند. نتايج نشان مي‌داد كه انكار اعتمادبه‌نفس كاذب رفتاري، بيش از انكار اعتمادبه‌نفس كاذب گفتاري، پذيرفته مي‌شود. اين نتايج، نكته‌ي مهمي را ثابت مي‌كرد: افرادي كه اعتمادبه‌نفس بالاي خود را به‌صورت رفتاري نشان داده بودند، در صورت انكار اين مسئله، مزيت بسيار بالايي نسبت به ساير افراد ِ با اعتمادبه‌نفس گفتاري به‌دست مي‌آوردند؛ يا به‌عبارت‌ديگر، انكارپذيري ماجرا، يك مزيت مهم براي افرادي محسوب مي‌شد كه اعتمادبه‌نفس كاذب خود را از كانال‌هاي رفتاري ابراز مي‌كردند.

 

محققان در مطالعات بعدي نيز شواهدي يافتند كه حاكي از اهميت كانال ارتباطي و قانع‌كننده بودن انكار بودند. آن‌ها در مطالعات جديد، از پارادايم قاضي – مشاور استفاده كردند. ۳۰۲ دانشجوي دوره‌ي كارشناسي رشته‌ي مديريت و كسب‌وكار، بايد به‌عنوان مديراني عمل مي‌كردند كه وظيفه‌ي ارزيابي مشاوران را به عهده داشتند. اين مشاوران، اطمينان و اعتمادبه‌نفس يا محتاط بودن خود را در يك ويديوي ضبط‌شده، اظهار كرده بودند. ادعاي آن‌ها، در سطوح مختلفي بيان‌ شده بود؛ به‌نحوي‌ كه اگر بعدها ادعاي خود را منكر مي‌شدند، باورپذيري انكار آن‌ها در درجات مختلفي رده‌بندي مي‌شد. به‌عنوان‌مثال، در يكي از شرايط موردبحث، مشاوران اعتمادبه‌نفس بالا يا پايين خود را از طريق يك ويديوي بدون صدا نشان مي‌دادند، كه به‌نوعي رفتار غيركلامي آن‌ها محسوب مي‌شد (به‌عنوان‌مثال سر تكان دادن براي تائيد مسئله و نظير آن).

 

اين مطالعات، نتايج تحقيقات قبلي را تكميل كرد. اعتمادبه‌نفس، تا زماني كه قصور يا نادرستي ادعاي فرد ثابت نشده بود، يك ويژگي شخصيتي سودمند و پرمنفعت بود؛ اما اگر اين قصور يا نادرستي آشكار مي‌شد، مشاوراني كه از اعتمادبه‌نفس بسيار بالا و كاذب برخوردار بودند؛ هزينه‌ي زيادي متحمل مي‌شدند. اما افرادي كه اعتمادبه‌نفس خود را از راه‌هاي غيركلامي ابراز كرده بودند (كه تا حد بيشتري قابليت انكار داشت)، كليه‌ي سود و مزاياي اوليه را از دست نمي‌دادند.

 

چرا برخي از مردم، به خاطر اعتمادبه‌نفس بيش‌ازحد خود هزينه مي‌دهند و برخي ديگر نه؟ مطالعات بالا، يكي از دلايل اين امر را اثبات مي‌كند. به ياد داشته باشيد كه وقتي مردم، اعتمادبه‌نفس بيش‌ازحد بالاي خود را در مورد دانش و توانايي‌هاي فردي، به‌صورت غيركلامي بيان مي‌كنند، پاسخگو نگه‌داشتن آن‌ها، كار سخت‌تري است. بسيار مهم است كه نشانه‌هاي رفتاري آن‌ها را تشخيص بدهيم، نظير بلند حرف زدن يا بالا و عقب نگه‌داشتن سر، يا تلاش براي مسلط شدن بر مكالمات. به‌اين‌ترتيب مي‌توانيم از نفوذ و تأثير افرادي كه از اعتمادبه‌نفس كاذب برخوردارند، اجتناب كنيم. به‌علاوه مي‌توانيم با پرسيدن سؤالات خاص، اعتمادبه‌نفس همكارانمان را ارزيابي كرده و صحت ادعاي آن‌ها را در طول زمان بسنجيم.

منبع : زوميت

 

 

 

 

 

 

چرا دچار "افسردگي صبحگاهي" مي‌شويم؟

۸ بازديد

 چرا دچار "افسردگي صبحگاهي" مي‌شويم؟

اختلال افسردگي انواع مختلفي دارد كه برخي از آنها با عنوان تغييرات خلقي روزانه شناخته مي‌شوند و علائم آن در ساعات مشخصي از روز شدت پيدا مي‌كند.

به گزارش ايسنا، علائم افسردگي مي‌تواند شامل احساس نااميدي، ناراحتي و درماندگي باشد و اين علائم ممكن است هنگام صبح تشديد شوند. اصطلاح رايج براي اين تغييرات خلقي روزانه "افسردگي صبحگاهي" است.

تغييرات خلقي روزانه به اين معني است كه علائم آن هر روز و در زمان مشخصي شروع شده يا تشديد مي‌شود. براي برخي از افراد اين علائم بعد از ظهر يا غروب اتفاق مي‌افتد.

 

علائم افسردگي صبحگاهي

علائم افسردگي مي‌تواند شامل بي‌رغبتي يا عدم لذت بردن از فعاليت‌هاي روزمره و مشكلات خواب باشد. در فرد مبتلا به افسردگي صبحگاهي ممكن است علائم اختلال افسردگي ماژور (حاد) نيز ديده شود. اين علائم كه اغلب هنگام صبح تشديد مي‌شود در طول روز از بين رفته يا از شدت آن كاسته مي‌شود.

به گفته روانشناسان باليني در صورتيكه فرد پنج مورد يا تعداد بيشتري از علائم زير را براي مدت زمان دو هفته يا بيشتر تجربه كند مي‌توان افسردگي را در او تشخيص داد.

 

از علائم اين اختلال مي‌توان به موارد زير اشاره كرد:

- احساس افسردگي كه در بيشتر طول روز ادامه داشته باشد

- عدم لذت بردن از انجام تمامي فعاليت‌هاي روزمره

- كاهش شديد وزن بدون داشتن رژيم غذايي

- سخت به خواب رفتن يا خواب زياد

- احساس بي قراري در بيشتر روزهاي هفته

- احساس خستگي يا نداشتن انرژي كافي در طول هفته

- احساس بي ارزشمند بودن

- مشكل در تمركز كردن يا تصميم گيري

 

علت ابتلا به افسردگي صبحگاهي

روانپزشكان  دليل آشكاري را در ابتلا به افسردگي صحبگاهي تشخيص نداده‌اند اما فاكتورهاي بسياري در بروز آن نقش دارند. از آنجاييكه افسردگي صبحگاهي حدود ساعت مشخصي از طول روز ظاهر مي‌شود پزشكان اغلب آن را با ناهماهنگي در ساعت زيستي بدن مرتبط مي‌دانند. ساعت زيستي فرآيندي است كه چرخه خواب – بيداري را تنظيم مي‌كند. تغييرات هورموني در طول روز مي‌تواند بر ساعت زيستي تاثير بگذارد.

برخي تحقيقات نشان مي‌دهد علاوه بر تغييرات ريتم طبيعي بدن چندين فاكتور ديگر ممكن است در بروز افسردگي صبحگاهي و اختلال افسردگي ماژور تاثير داشته باشد.

 

اين فاكتورها شامل موارد زير است:

- سابقه خانوادگي ابتلا به افسردگي

- مصرف مواد مخدر يا مواد الكلي

- ابتلا به بيماري‌هايي كه بر خلق و خو تاثير مي‌گذارد

- اضطراب و اختلال كم توجهي – بيش فعالي

- وقوع اتفاقات ناگوار در زندگي

 

منبع : عصر ايران

 

 

اختلالات رواني، اپيدمي رايج كارآفرينان و و موتور محركه آنها

۳ بازديد

نتايج تحقيقات نشان مي‌دهد كارآفرينان بيش از بقيه‌‌ي مردم در معرض بيماري‌هاي رواني هستند. اين بيماري‌ها در صورت درمان نشدن، خسارات جبران‌ناپذيري خواهند داشت.

مرگ آنتوني بوردن، آشپز و اينفلوئنسر معروف آمريكايي بر اثر خودكشي، زنگ خطر ديگري را براي فعالين دنياي كسب‌وكار به صدا در آورد. زنگ خطري كه از بحراني جدي با نام بيماري‌هاي رواني خبر مي‌داد و لزوم توجه به دلايل و پيدا كردن درمان براي آنها را بيش از پيش مشخص مي‌كرد. ليزا هريس، يكي از نويسندگان وبسايت entrepreneur است كه تجربه‌ي كارآفريني و البته دست و پنچه نرم كردن با بيماري‌‌هاي رواني را دارد. او در اين مقاله به تشريح داستان خود و راه‌حل‌هايي براي برون‌رفت از اين بحران مي‌پردازد.

من در طول هفت سال تجربه‌ي مديريت استارتاپ، تقريبا تمام احساسات كارآفريني را درك كردم: آدرنالين رونمايي از استارتاپ، انرژي آرام‌بخش جريان ثابت كارها، شكنندگي، وحشت‌زدگي و عصبي بودن از كار كردن تا ساعت ۲ صبح، ترس از برملا شدن حقيقت زماني كه با وجود تمام نگراني، مجبور بودم انرژي مثبت به مشتريان تزريق كنم؛ غم و اندوه شكست و حتي راحتي پس از شكست و در نهايت اين سوال بحراني كه اگر اين كار را نكنم چه كاري انجام خواهم داد؟

البته تاريخچه‌ي مشكلات و بيماري‌هاي رواني من طولاني‌تر از رزومه‌ي كارآفريني است. من از زمان كودكي با افسردگي و اضطراب دست و پنچه نرم كرده‌ام. مدتي را در بيمارستان بستري بودم. علاوه بر آن سابقه‌ي تحصيلي من نشانه‌هايي از بيش‌فعالي (ADHD) را نيز نشان مي‌دهد. در واقع موفقيت‌هاي تحصيلي من پوششي روي به‌هم‌ريختگي عاطفي و عدم سازمان‌دهي رواني من بوده است. من هميشه تصور مي‌كردم كه ذهن ياغي‌ام من را به‌عنوان فردي پيشرو در دنياي استارتاپ تثبيت خواهد كرد. اما بعدا متوجه شدم كه مشكلات رواني من در اين دنيا عجيب و ناياب نيستند.

گروه‌هاي بزرگ از دانشمندان شامل روانشناسان باليني ، اقتصاددانان، متخصصين مديريت و اساتيد دانشگاه‌هاي كسب‌وكار هميشه در حال تحقيق روي سلامت رواني كارآفرينان هستند. آنها به يك نتيجه‌ي نهايي رسيده‌اند: اختلالات رواني نه تنها در ميان كارآفرينان شايع است، بلكه به نوعي موتور محركه‌ي آنان نيز محسوب مي‌شود. مايكل فريمن، مربي مديريت براي كارآفرينان و پروفسور روانپزشك دانشگاه كاليفرنيا در سان‌فرانسيسكو در اين مورد مي‌گويد: «اين شرايط سلامت رواني، با ويژگي‌هاي مثبت تركيب مي‌شوند و موجب پيشرفت و برتري كارآفرينان خواهند شد. به‌عنوات مثال وقتي شما بيش‌فعال باشيد، دو خصيصه‌ي مثبت نياز به سرعت و علاقه به اكتشاف را در خود داريد. در نتيجه بدون گرفتار شدن در پروسه‌هاي آناليز و بررسي، با اشتياق و علاقه كار خود را پيش خواهيد برد.»

بيش فعالي يكي از اختلالاتي است كه تاثير زيادي روي كارآفرين شدن افراد دارد

نتايج تحقيقات اخير فريمن و تيمش نشان مي‌دهد كه كارآفرينان سطوح بالاتري از بيش فعالي، افسردگي و مصرف دارو را تجربه مي‌كنند. يك تحقيق ديگر ارتباطي نزديك بين تمايلات كارآفريني و صفاتي شبيه به اختلال دوقطبي بودن را نشان مي‌دهد. شري جانسون، متخصص اختلال دوقطبي و پروفسور روانپزشكي دانشگاه كاليفرنيا، بركلي يكي از افراد حاضر در اين تحقيق بوده است. او در اين باره مي‌گويد:

 يكي از نتايج ثابت تحقيقات ما اين بود كه افراد مبتلا به اختلال دوقطبي تمايل و جاه‌طلبي بيشتري براي حركت و پايداري در مسير اهداف خود دارند.

ژن افسردگي و محيط

نكته‌ي مهم اين كه شناخت علائم و خصوصيات، به‌معناي تشخيص كامل بيماري نيستند. در واقع كشف ارتباط بين بيماري‌هاي حتمي و تشخيص داده شده‌ي رواني با كارآفريني هنوز در ابتداي راه خود قرار دارد؛ البته دانشمندان در حال پيشرفت در اين زمينه هستند. به بيان ديگر تحقيقات گفته شده تنها افرادي كه علامت بيماري دارند (و لزوما بيمار شناخته نمي‌شوند) بررسي شده‌اند. يك تحقيق علمي جامع كه نتايج آن سال گذشته در IZA Institute of Labor Economics به چاپ رسيد، روي اختلالات رواني دانشجويان تمركز داشت. در اين تحقيق ۹۸۰۰ دانشجوي هلندي مورد بررسي قرار گرفتند و مشخص شد دانشجوياني با علائم بيش‌فعالي،‌دو برابر ديگران پتانسيل راه‌اندازي كسب‌وكار دارند. البته موفقيت اين افراد بررسي نشده و موضوع تحقيقي ديگر خواهد بود.

پس از بررسي عامل اختلالات رواني روي كارآفرين شدن افراد، به اين سوال معكوس مي‌رسيم كه كارآفرينان تا چه حد در معرض ابتلا به اختلالات رواني هستند؟ اطلاعات كلي و بررسي‌هاي اجمالي نشان مي‌دهد كه اين افراد بيش از عموم جامعه در معرض اختلالات هستند البته نتايج علمي محكمي در اين زمينه منتشر نشده است.

تجربه‌ي اختلالات و علائم بيماري‌هاي رواني در كارآفرينان بيشتر است

فريمن و تعدادي از همكارانش براي بررسي اين مورد، مطالعه‌اي روي ۲۴۲ كارآفرين و ۹۳ نفر فرد معمولي (گروه كنترلي) انجام دادند. تقريبا نيمي از كارآفرينان حداقل يك شرايط خاص رواني را گزارش كردند و اين آمار بسيار بيشتر از آمار گروه كنترلي بود. بعلاوه كارآفرينان از سابقه‌ي بيماري رواني در خانواده‌هاي خود گفتند كه مي‌تواند دليلي بر به ارث بردن خصوصيت‌هاي كارآفريني و همچنين اختلالات رواني باشد. نتايج تحقيقات فريمن و تيمش امسال در مجله‌ي Small Business Economics چاپ شد اما پيش از آن در سال ۲۰۱۵ پيش‌نويسي از آن منتشر شد تا بحث و مكالمه پيرامون كارآفريني و سلامت رواني را رواج دهد. فريمن در اين باره مي‌گويد:

هدف اصلي من اين بود كه آگاهي را در مورد سلامت رواني در ميان كارآفرينان افزايش دهم. تمركز اصلي نيز بر آن دسته از افرادي بود كه در حال حاضر از اين مشكلات رنج مي‌برند. در نهايت مي‌خواستم آنها متوجه مشكلات خود شده و در صورت نياز، از ديگران كمك بگيرند.

بيماري‌هاي رواني

نكته‌ي روشن اين كه برخي بيماري‌هاي رواني در صورت بررسي و درمان نشدن، خسارات جبران‌ناپذيري خواهند داشت. در مثالي از پيچيدگي اين اختلالات، خوش‌بيني زياد براي كارآفريني كه به سرمايه‌گذار مراجعه مي‌كند مفيد است؛ اما همين خوش‌بيني در سطوح بالا باعث اشتياق بيش از اندازه و مخرب خواهد شد. بعلاوه، اختلال دوقطبي شديد در كارآفرينان آنها را به سمت گگي شديد سوق مي‌دهد كه براي يك رهبر كسب‌وكار اصلا مفيد نخواهد بود. فريمن در مورد كنار آمدن بامي‌گويد:

برخي روزها به اين حس مي‌رسيد كه هيچ چيز شما را خوشحال نمي‌كند. انگيزه خود را از دست داده‌ايد و از سطح انرژي به پايين‌ترين حالت خود رسيده است. اين شرايط را به عنوان افسردگي بپذيريد و با آن كنار بياييد. اين رفتار، مسئوليت‌پذيري شما در برابر خودتان، سرمايه‌گذاران، كارمندان و خانواده را نشان مي‌دهد.

با پيشرفت يافته‌هاي دانشمندان در مورد تاثير سلامت رواني روي وضعيت كارآفرينان و پيشرفت آنها، خود دنياي كسب‌وكار نيز در حال دست و پنجه نرم‌كردن با مشكلات اين نوع از سلامت است. در پست‌هاي وبلاگي و مقالات كارآفرينان، آنها به وفور در مورد كلنجار رفتن با اضطراب، افسردگي و علائم خودكشي صحبت مي‌كنند. اين روند با تراژدي‌هاي خودكشي افراد زيادي در دنياي استارتاپ‌هاي فناوري شدت گرفته است و البته، موج عظيمي از خوش‌بيني و اميدواري به عنوان جبهه‌ي مقاومت در برابر آن عمل مي‌كند.

صحبت كردن و روشن‌گري در مورد اين حقايق، مسير را براي حل آنها و پيشگيري از مشكلات بزرگتر هموار مي‌كند

متخصصان بر اين باورند كه فضاي باز و صحبت كردن راحت در مورد اختلالات رواني براي همه‌ي افراد جامعه مفيد است. به بيان ديگر با افزايش روشنگري‌ها، درگير بودن با مسائل سلامت رواني و از طرفي سودبخش بودن اختلالات آن به موردي عادي ميان كارآفرينان تبديل شده و در نتيجه‌ي آن، كمك گرفتن در اين موارد، ديگر مسئله‌اي عجيب و غريب نخواهد بود. از نظر فريمن قدم بعدي اين است كه سرمايه‌گذاران را به كنار آمدن با اين حقايق تشويق كنيم.

نور خورشيد و سلامت ذهن

جانسون معتقد است كه انكوباتورها و دانشكده‌هاي كسب‌وكار بايد تمركز بيشتري روي ارائه‌ي پشتياني سلامت رواني به كارآفرينان داشته باشند. او معتقد است پرداختن به اين مسائل در دوران آموزش كسب‌وكار بايد بيشتر شود. بعلاوه سرمايه‌گذارها و زيرساخت‌هاي حقوقي بايد آگاهي بيشتري در اين باره داشته باشند و در نهايت راهنماهاي آموزشي بيشتري بايد تدوين شود.

جان ويكلاند، پروفسور كارآفريني در دانشكده‌ي كسب‌وكار دانشگاه سيراكوز و محقق كارآفريني و بيش‌فعالي است. او در اين‌باره تلاش‌هاي عميق‌تري كرده و از برنامه‌ي خود مي‌گويد:

من در فكر راه‌اندازي يك انكوباتور براي افرادي با ويژگي‌هاي متفاوت رواني هستم. از نظر من همه‌ي انكوباتورهاي كنوني شبيه به هم هستند و تنها به قشر خاصي از مردم خدمت‌رساني مي‌كنند.

در نهايت به اين نتيجه مي‌رسيم كه راه پيش رو هم در زمينه‌ي تحقيقات و هم عملكرد، طولاني خواهد بود. هريس به عنوان كارآفريني كه خودش با مشكلات روبرو بوده، از اين حقيقت كه اين اختلالات عمومي هستند و البته تلاش براي حل آنها ادامه دارد، خوشحال است. فريمن در انتهاي صحبت‌هايش با هريس به نكته‌ي جالبي اشاره مي‌كند:

اكثر مردم كارآفريني نمي‌كنند و كسب‌وكار جديد راه‌اندازي نمي‌كنند. همه مي‌دانند كه كارآفرين شدن نياز به كمي ديوانگي دارد.

منبع :  زوميت